خجسته ميلاد گل خوشبوي نرگس، منجي عالم بشريت، حضرت مهدي موعود (عج) را تبريك و شادباش عرض مينماييم
جايگاه جامعهي آرماني در آيينهي انتظار
جامعهي آرماني، مظهر ولايت حق
بيگمان، مسألهي مهدويت، ناظر به جامعهاي آرماني است كه همهي پيامبران، در تمامي اديان و شرايع الهي، وعدهي آن را به بشر دادهاند. جامعهي موعودي كه بر محور ولايت وليّ حق و انسان معصومي كه داراي همهي كمالات است، شكل ميگيرد.
به نظر ميرسد، تعبير معصوم، از كسي كه ولايت را در جامعهي موعود در اختيار دارد، تعبيري كاملتر و درستتر از تعبير انسان كامل باشد؛ زيرا اولاً، در ادبيات و فرهنگ اسلامي، معصوم، كسي است كه به طور مطلق از محيط ولايت حضرت حق، خارج نميشود و ثانياً، ارتباط تنگاتنگي كه ميان ولايت اصلي حقتعالي و ولايت معصوم وجود دارد، با تعبير معصوم، بهتر منتقل ميگردد. معصوم، در لسان روايات، كسي است كه ماشاء الله را اراده ميكند؛ يعني همان چيزي را ميخواهد كه خداوند اراده كرده و مشيت الهي بدان تعلق گرفته است. معصوم، در حقيقت، مفسر مقام عبوديتي است كه باطن آن، ولايت ميباشد.
بنابراين، جامعهي مهدوي، جامعهاي آرماني است كه بر محور ولي الله اعظم و امام معصوم و عبد مطلق خداي متعال، شكل ميگيرد. به عبارت ديگر، اگر بخواهيم عصر ظهور را در يك جمله خلاصه كنيم، بايد آن را عصر تجلي عبوديت حق تعالي در گسترهي جهان بخوانيم؛ زيرا عبادت امام زمان و ولي اعظم الهي ميباشد كه محور عبادت در همهي هستي است. در روايات نيز، اينگونه به اين معنا تصريح شده است كه بنا عبدالله و بنا عرف الله»؛ «با ماست كه خدا بندگي ميشود و با ماست كه خدا شناخته ميگردد».
از اين روست كه گفته ميشود عصر ظهور، عصر تجلي ولايت و عبوديت حقتعالي در همهي هستي و در همهي ابعاد زندگي بشر است؛ زيرا حيات طيبه و عدالت و مانند آن، همه از آثار ولايت حق است كه در عصر ظهور، تجلي كامل مييابد و مردم از آثار آن بهرهمند ميگردند.
فطرت، خاستگاه گرايش به جامعهي موعود
ناگفته نماند كه ريشه و خاستگاه تمايل به اين موعود، فطرت بشر است؛ زيرا اگر خداي متعال در فطرت ما ميل به جامعهي آرماني را قرار نميداد، انگيزهاي براي دستيابي به آن ايجاد نميشد. زماني، دعوت به موعود و جامعهي آرماني ميتواند در انسان انگيزه ايجاد كند كه در فطرت و ذات آدمي، تمايل و گرايش به آن، وجود داشته باشد. پس، از آنجايي كه انسان در فطرت خويش، متمايل به كمال و دستيابي به جامعهي آرماني است، دعوت به چنين جامعهاي در وي ايجاد انگيزه ميكند.
در مسألهي توحيد نيز اين گونه است. از آنجايي كه فطرت آدمي به توحيد متمايل است، دعوت پيامبران موجب ميشود كه آدمي به سوي فطرت خويش گرايش يابد؛ از اين رو، دعوت پيامبران، در حقيقت، بيدار كردن فطرتهاست.
بنابراين اگر توحيد و يا گرايش به جامعهي آرماني و عدالت محور، در ذات و فطرت آدمي وجود نداشت، دعوت پيامبران به نتيجه نميرسيد.
انسان، به طور طبيعي و فطري به سوي كمال گرايش دارد و نسبت به مراحل كمال و قرب الهي، احساس تعلق ميكند و همين احساس تعلق، موجب ميشود كه به آن جامعهي آرماني كه پيامبران، وعدهي آن را دادهاند گرايش يابد. بنابراين، يكي از مهمترين انگيزههايي كه در نهاد بشر وجود دارد و او را به سوي حركت در مسير انبيا و تحمل سختيهاي جهاد اكبر و جهاد اصغر سوق ميدهد، مسألهي قرب الهي و دستيابي به آن است كه در حقيقت، چيزي جز رسيدن به كمالِ مطلق و رهايي از نقص نيست.
همانگونه كه در مسير تكاملي فردي، تزكيه، مجاهدات، تلاشها و تحمل سختيها لازم است، در مسير دستيابي جامعهي بشري به كمال نيز، جهاد باطني و جهاد ظاهري لازم است تا جوامع، در طي فرآيندي، به تكامل و بلوغ برسند. از اين رو همانگونه كه براي هر پيامبري، دشمني بوده است: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا»؛ براي هر جامعهاي نيز، دشمني بوده و هست كه موجبات تضاد و تلاش را فراهم ميآورد.
پس، جامعهي بشري براي آنكه بتواند از مراحل شرك و مظاهر آن عبور كند و به مرحلهي ظهور توحيد برسد، نيازمند انگيزه است كه اين انگيزه، در فطرت وي وجود دارد. گرايش به جامعهي آرماني - كه در آن، توحيد كامل در گسترهي جهانِ هستي ظهور مييابد- ازگرايشات فطري بشر است.
عاشوراي حسيني، گامي در تحقق جامعهي آرماني
در هيچ كجاي تاريخ بشريت، تمام مكارم اخلاقي در برابر تمام رذايل اخلاقي، ظهور پيدا نكرده است؛ بلكه در عاشوراست كه ولايت حق، در برابر ولايت شيطان قرار ميگيرد تا در يك درگيري بزرگ، حق و باطل از هم جدا شوند.
امام حسين (عليهالسلام) در كربلا، جنگي را مديريت نمود كه با هدف ارتقاي وجدان بشري و پيدايش انگيزهي مجدد براي مبارزه عليه باطل، شكل گرفته بود. حادثهي عاشورا، هم، جهاد اكبر بود و هم، جهاد اصغر؛ از اين رو، در طول تاريخ، محور تهذيب اجتماعي و فردي انسانها شد.
در حادثهي عاشورا، افراد نبودند كه در برابر هم قرار گرفتند؛ بلكه امتهاي حق و باطل به مصاف هم ايستادند. از اين روست كه در زيارتنامهي امام حسين (عليهالسلام) در روز عاشورا، مراحل سير تاريخ تكاملي بشر، از ابتدا تا عاشوراي حسيني، بيان و از آدم (عليهالسلام) تا خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) به گواهي گرفته ميشوند. آنگاه اين سير تاريخي از عاشورا تا عصر ظهور بيان ميگردد و حضرت مهدي (عجلالله تعالي فرجه الشريف) به عنوان ثارالله و منتقم معرفي ميشود.
عاشورا از يك سو، كاملترين عبادت تاريخي بشر است و از سوي ديگر، كاملترين شكل تقابلِ حق و باطل. در اينجاست كه بصيرتي براي ادامهي سير تاريخ بشر، فراهم ميآيد و جبههي حق با بصيرت و انگيزهي كافي براي عبور از مراحل مبارزاتي تا عصر ظهور، تشكيل ميشود.
طبيعي است كه دشمن نيز به اين دو نكته، توجه يافته و نسبت به آن حساس شده است؛ لذا از يك سو ميكوشد كه عبادت و بصيرت مؤمنين را خدشهدار سازد و از سوي ديگر، در صدد جلوگيري از فرآيند تكاملي جامعه ي بشري است.
نظام اسلامي ايران نيز از آنجا كه با تأسي از مكتب حسيني و اميد به تحقق مكتب مهدوي، شكل گرفته و دكترين خود را بر اساس اصول بنيادين رخداد عظيم عاشورا تنظيم كرده است، به عنوان گامي بلند، در جهت تكامل جامعهي بشري و تحقق وعدهي جامعهي برتر، محسوب ميشود.
بنابراين، فرهنگ عاشورايي، زمينهساز سير تكاملي جامعهي بشري به سوي جامعهي توحيد محور و عدالتگستر مهدوي است.